loading...
وب سایت محمد رضا ترابی
محمد رضا ترابی بازدید : 1 پنجشنبه 08 خرداد 1393 نظرات (0)
جامعه‌شناسي و آموزش و پرورش: آموزش و پرورش، پديده‌‌اي است كه آشكار يا نهان در تمام اركان و نهادهاي اجتماعي جاي دارد و از راه تاثيرات متقابل در كل نظام اجتماعي نفوذ مي‌كند. فراگرد آموزش و پرورش، متضمن تركيبي ازروابط وكنش‌هاي متقابل اجتماعي است. تحليل جامعه‌شناختي آن هم مي‌تواند به آموزش وپرورش رسمي كه تحت شرايط معين درآموزشگاه ها صورت مي‌گيردوهم به فراگردهاي تربيتي بي‌شماري كه در خانواده ومحيط زندگي به صورت منفي اتفاق مي‌افتد ناظر باشد. «به طوركلي جامعه‌شناسي آموزش و پرورش برمطالعه روابط ميان آموزش وپرورش وجامعه، از طريق كاربرد منظم دانش، مفاهيم، نظريه‌ها، روشها و فنون جامعه‌شناسي، اطلاق مي‌شود. در تعريفي ديگر، جامعه‌شناسي آموزش و پرورش عبارت است از: تحليل علمي الگوها و فراگردهاي اجتماعي دخيل در نظام آموزش و پرورش(بروك اور و اريكسون 1975). منظور از نظام آموزش و پرورش الگوي كلي نهادها و سازمانهاي رسمي جامعه است كه به واسطه آن معارف و ميراث فرهنگي منتقل و پرورش و رشد اجتماعي و شخص افراد جامعه ميسر مي‌شود». مباحث مطرح در جامعه شناسي آموزش و پرورش 1- تحليل علمي آموزش وپرورش رسمي وغيررسمي،کارکردها،عوامل وموانع مؤثردرتحقق آنها ؛ 2- مطالعه رابطه متقابل نظام آموزشي وسايرنظامهای اجتماعی ازقبيل فرهنگ،خانواده،اقتصادوسياست 3- مطالعه نقش افراد و تقسيم نقش در نظام آموزش و پرورش؛ 4- مطالعه سیر تحولات حاکم برنظام تعلیم وتربیت وجهت گیری آن ها به سوی آینده. آموزش و پرورش از نگاه جامعه‌شناسان آگوست كنت (1798 – 1857)، واضع واژه جامعه‌شناسي، آموزش و پرورش را به منزله تهذيب و تزكيه آدمي مي دانست. اسپنسر(1820–1903)نيزغايت آموزش وپرورش راتدارك وتأمين زندگي بهتربراي فرددرجامعه می‌دانست. از نظر اميل دوركيم (1858 – 1917) آموزش و پرورش فعاليتي است كه نسل بالغ، درباره سني كه هنوز براي حيات اجتماعي نارس است، به جاي مي‌آورد و موضوع اين فعاليت عبارت است از برانگيختن و پروردن افكار و معاني و شرايط معنوي و مادي كه مقتضيات حيات در جامعه سياسي و محيط خصوصي است كه طفل براي زندگاني در آن، آماده مي‌شود. مانهايم (1893 – 1947) نيز مثل دوركيم بر نقش سازنده آموزش و پرورش به عنوان يك فراگرد اجتماعي آگاهانه تأكيد كرده آن را في‌نفسه تكنيك و وسيله‌اي براي كنترل اجتماعي، بازسازي و نوسازي جامعه مي‌داند كه در صورت استفاده آگاهانه و برنامه‌ریزی شده، مي‌تواند به ايجاد انسجام و يگانگي اجتماعي مدد رساند. ضرورت آموزش جامعه شناختي آموزش و پرورش به نظر جامعه‌شناسان، آموزش و پرورش اصلاً يك موضوع اجتماعي است جنبه‌ي خاصي از فعاليت‌هاي اجتماعي است كه همواره در جامعه معمول بوده است. از ديدگاه جامعه‌شناسي، در تربيت كودكان، رابطه‌ي آن‌ها با جامعه و فرهنگ شايستة اعتناست زيرا كه كودكان نمي‌توانند به دور از گروههاي اجتماعي پرورش يابند و شخصيت آنان نمي‌تواند بدون كنش و واكنش متقابل با محيط اجتماعي قرار گيرد. از اين رو، در مطالعه‌ي آموزش و پرورش، تاثير محيط اجتماعي را بايد مورد توجه قرار داد. آموزش و پرورش رسمي در جامعه‌هاي امروز، از لحاظ پاسخگويي به مسائل اساسي جامعه‌پذيري، اقتصاد، تكنولوژي، نظارت و يگانگي اجتماعي چنان نقش نافذي ايفا كرده كه انسان‌ها و جامعه‌هاي معاصر را بدون شناخت معاصر آموزش و پرورش رسمي آنان، نمي‌توان كمك كرد. اهميت آموزش و پرورش ناشي از گسترش كاركردهاي آن است كه به طور روزافزون، آن را در كانون جامعه قرار داده، توجه خاص و عام را بدان جلب كرده است. شهروندان عادي و صاحبنظران به يك اندازه، پي برده‌اند كه ملتها و تمدن‌ها از لحاظ كارايي و ماندگاري، نخست به قابليت‌هاي ذهني كه لازمه‌ي نوآوري و توسعه تكنولوژي است و همراه با آن به خرد آگاهانه كه لازمه‌ي نظارت و كنترل تكنولوژي در چارچوب اجتماعي و سياسي مطلوب است وابستگي دارند. قابليت‌هاي ذهني لازم، تلويحاً به معناي آموزش و پرورش است زيرا كه دست‌يابي به مهارت‌ها و تخصص‌هاي عالي و بينش اجتماعي ژرف وپيچيده، عمدتاً درقلمرو نظام‌هاي رسمي و‌ آموزش و يادگيري ميسر است. به طور كلي، دانش جامعه شناسي آموزش و پرورش، مي تواند براي والدين، معلمان و كارگزاران آموزش و پرورش، آگاهيهاي سودمندي در زمينه درك و تشخيص مسائل تربيتي و حل آنها فراهم كند. از اين رو، آموزش آن در رشته هاي مختلف مي تواند مفيد باشد. مولفان و صاحبنظران اين رشته، دلايل مهمي براي تدريس جامعه شناسي آموزش و پرورش به دانشجويان رشته هاي آموزش و پرورش قايل شده اند كه به پاره اي از آنها، به شرح زير اشاره مي كنيم. 1- با گسترش روز افزون آموزش و پرورش، دانش آموزان گوناگوني از خاستگاههاي اجتماعي مختلف، باتفاوتهاي فردي، خانوادگي، طبقه اجتماعي، قومي و زباني، به آموزشگاهها سرازير مي شوند. يكپارچه سازي آنان، در چارچوب كلاس درس و مدرسه، مستلزم فهم عميق تفاوتهاي اجتماعي آنان و اثرات اين خصايص بر يادگيري و پيشرفت تحصيلي است. معلمان، مديران آموزشي، مربيان و كارشناسان آموزش و پرورش، براي حل مسائل و مشكلاتي كه اين عوامل پديد مي آوردند، به ابزارهاي مفهومي و مهارتهاي اجتماعي نياز دارند تا هر يك در حوزه كار كار خود بتوانند با اثربخشي عمل كنند. جامعه شناسي آموزش و پرورش، دانش و معلومات لازم در اين زمينه را براي آنان ميسر مي سازد. 2- جامعه شناسي آموزش و پرورش بينش كاملتري نسبت به مدرسه، جامعه و دانش آموزان فراهم مي كند كه دروس ديگر، مثل روان شناسي تربيتي، فلسفه آموزش و پرورش و تاريخ آموزش و پرورشبه تنهايي قادر نيسشتند. در واقع اين درس تعادلي در دانش رفتاري معلم و مربي به وجود مي آورد كه بدون آن، چنين تعادلي دشوار است. 3- امروزه، كار آموزش و تربيت، بدون تكيه بر يافته هاي علمي مربوط به تاثير عوامل اجتماعي بر امر يادگيري، فاقد اثر بخشي لازم است. آموزش جامعه شناسي آموزش و پرورش، در جوار ساير دروس علمي، كارگزاران آموزش و پرورش را با يافته هاي جديد، در زمينه اثرات عوامل گوناگون اجتماعي بر يادگيري و پيشرفت تحصيلي آشنا مي سازد. 4- مطالعه جامعه شناسي آموزش و پرورش ،كارگزاران آموزش و پرورش را، از لحاظ نگرش و رفتار، از قيد تنگ نظريها و تعصبات مي رهاند؛ زيرا با وسعت بخشيدن به چشم انداز حرفه اي آنها؛‌ تجربه هاي آنها را معنا دار ساخته، آنها را نسبت به تفاوتهاي فرهنگي، ديني، اجتماعي، نگرشي و رفتاري در محيطهاي آموزشي، حساس مي سازد. 5- كارگزاراني كه مسئوليت خطير سياست گذاريها و تصميم گيريهاي تربيتي را بر عهده دارند، به مدد دانش جامعه شناسي آموزش و پرورش،‌از نيروهاي اجتماعي موثر بر آموزش و پرورش و طرق اثرپذيري نظام آموزش و پرورش از آنها، آگاهي پيدا كرده، ودر انجام وظايف حساس خود، مي توانند با اشراف بيشتري عمل كنند. 6- جامعه شناسي آموزش و پرورش به تمام كارگزاران آموزش و پرورش كمك مي كند كه از نقشها و وظايف گوناگون موجود در ميحط هاي آموزشي، در ارتباط با هدفهاي آموزش و پرورش، تصوير درستي به دست آورده و ضرورت ايجاد هماهنگي بين انتظارات مختلف را درك نمايند. 7- سرانجام، دانش جامعه شناسي آموزش و پرورش، همراه با روان شناسي تربيتي و فلسفه آموزش و پرورش، مي تواند در تعيين هدفها و خط مشي هاي آموزش و پرورش، هدفهاي رفتاري و عملي مدرسه وكلاس، مددكار باشد. همان طور كه روان شناس تربيتي به تعيين عملكرد آموزشي فردي مي پردازد، جامعه شناسي آموزش و پرورش مي تواند به تعيين هدفهاي رفتار گروهي و اجتماعي در برنامه هاي آموزشي كمك كند. رويكرد هاي نظري در جامعه شناسي آموزش و پرورش: مطالعات جامعه‌شناسي آموزش و پرورش، در سه زمينه‌ي مهم، تمركز يافته‌اند: نظام‌هاي بزرگ آموزش و پرورش، نهادهاي آموزشي خاص و تعامل در محيط‌‌هاي آموزشي. ذيلاً سه رويكرد نظري مهم جامعه‌شناسي را به اختصار شرح مي‌دهيم: رويكردهاي كاركردگرايي و تضاد،‌ با ديدي كلان‌نگر به جامعه و روابط اجتماعي مي‌نگرند. در صورتي كه رويكرد تعاملي با نگاهي خردنگر، روابط مقابل ميان افراد و گروههاي كوچك را مطالعه مي‌كند. 1ـ ديدگاه كاركردگرايي: اين دو رويكرد نظري كه از آن به عنوان نظريه‌ي توافق نام برده مي‌شود، نظام جامعه نهادهاي آن را، متشكل از اجزاي همبسته‌اي مي‌داند كه دو پيوند با يكديگر فعاليت كرده هركدام كاركرد لازم و معيني را براي گردش كار و بقاي كل جامعه انجام مي‌دهند. الگوي كلي روابط متقابل بين اجزاي نظام جامعه، ساختار آن را تشكيل مي‌دهد در اين ساختار، هريك از اجزاء، كاركرد يا نقش ويژه‌اي در ارتباط با ساير اجزاء و كل نظام بر عهده دارند، پيوند و هماهنگي ميان اجزا، يگانگي و يكپارچگي نظام را به وجود مي آورد. علي‌رغم تغييراتي كه در اجزا و نهادهاي اجتماعي اتفاق مي‌افتد. همواره در آن تعادلي برقرار مي‌شود كه ثبات و پايداري نظام را تضمين مي‌كند و سرانجام توافق در نظام از طريق جامعه‌پذيري و القاي ارزش‌هاي اساسي به اعضاء، حاصل مي‌گردد. تحليل نظام آموزش وپرورش از ديدگاه كاركردگرايي: از اين ديدگاه، نظام آموزشي به عنوان بخش لاينفكي از كل نظام جامعه تلقي مي‌شود كه كاركردهايي نظير انتقال فرهنگ و جامعه‌پذيري را، براي حفظ نظام اجتماعي جامعه، انجام مي‌دهد. جامعه‌شناساني كه به شيوه‌ي كاركردي، آموزش و پرورش را مطالعه مي‌كند غالباً‌ آن را به عنوان نهاد اجتماعي و از لحاظ ساختار و كاركردهاي سازماني، نقش‌ها و فعاليت‌هاي سازمان‌ها و تحقق اهداف و مقاصد آن مدنظر قرار مي‌دهند. منتقدان اين روش بر آن‌ها كه رويكرد كاركردي، آرمان‌ها، ارزش‌ها، علايق و انتظارات گروههاي مختلف و متضاد جامعه را، در ارتباط با هدف‌ها و برنامه‌هاي نظام آموزشي ناديده مي‌گيرد. انتقاد ديگر، دشواري تحليل كنش‌هاي متقابل و پويائيهاي موجود در محيط‌‌هاي آموزشي ـ نظير روابط مقابل ميان دانش‌آموزان و معلمان ـ از اين ديدگاه است. افزون بر آن، اين رويكرد با محتواي فراگرد آموزش و پرورش كاري ندارد. علي‌رغم اين نگرش، افراد در ساختار نظام آموزشي، فقط ايفاگر نقش يا كاركرد به شمار نمي‌روند بلكه نقش و كاركرد خود را مي‌آفرينند و تغيير مي‌دهند. سرانجام اين نظريه به صورت ضمني فرض مي‌كند كه تغيير در نظام، تدريجي و آگاهانه بوده، تعادل آن را بر هم نمي‌زند كه اين امر به وضوح در همه موقعيت‌هاي اجتماعي صحت ندارد. 2- ديدگاه ستيز يا تضاد: درحالي كه نظريه توافقي بر يگانگي وثبات تكيه دارد ديدگاه تضادي برماهيت اجبار تاكيد مي ورزد.اين نظريه برآن است وجود گروه هاي ذينفع ورقابت جو همواره جامعه را درمعرض كشمكش قرار مي دهد صاحبنظران اين ديدگاه آموزش وپرورش را به منزله ي نوعي ابزار دردست نظام سرمايه داري تلقي ميكنند 3- نظريه تعامل گرا : دو نظريه تعامل گرا كه در قلمرو آموزش وپرورش سودمند است يكي نظريه برچسبوديگري نظريه ي مبادله مي باشدو طبق نظريه برچسب اگراگر به كودكي به كرات گفته شود كودن است او اين موضوع را به كنوان وجهي از خود انگاري خود مي پذيرد وبراساس آن عمل ميكند طبق نظره ي مبادله كنش هاي متقابل ما متضمن دادوستد است يعني كنش هاي متقابل، افراد وگروه ها رابه الزامات وتعهداتي مقيد مي سازد استفاده از اين نظريه ها در آموزش وپرورش باعث تسهيل در فهم پويايي محيط هاي آموزشي مي گردد . رويكرد هاي ياد شده وقتي در كنار هم وبه شكل تركيبي مورد استفاده قرار گيرند مي توانند درك وسيع تري هم درمورد ساختارهاي نظام تعليم وتربيت وهم درمورد تعامل گروه ها در محيط هاي آموزشي مدد ميرسانند. جامعه و آموزش و پرورش نگاه اجمالی :استمرار و بقای هر جامعه‌‌ای مستلزم آن است که مجموع باورها ، ارزشها ، رفتارها ، گرایشها ، دانش‌ها و مهارتهای آن به نسلهای جدید منتقل شود. ساخت و کار ( mechanism ) یا وسیله این انتقال ، آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش به معنی اعم ، مترادف با جامعه پذیری است، یعنی ، فراگردی که افراد از طریق آن به یادگیری نقشها ، قواعد، روابط و بطور کلی ، فرهنگ جامعه خود می‌پردازند آموزش و پرورش. به معنی اخص ، فراگردی است که افراد به واسطه آن در وضعیتهای اجتماعی سازمان یافته ، در معرض آموزش منظم دانشها ، مهارتها ، رفتارها و گرایشهای معین قرار می‌گیرند. در هر جامعه ، این وضعیتها در قالب نظام آموزش و پرورش و سازمانهای رسمی آن تشکیل می‌یابند. فهم درست آموزش و پرورش رسمی آموزشگاهی ، موقعی امکان‌پذیر است که واقعیت امر آموزش و پرورش را در وسیعترین معنای آن ، مسئولیت جامعه تلقی کنیم. در آن صورت ، روشن خواهد شد که هر آنچه در زندگی اجتماعی اتفاق می‌افتد آکنده از امکانات و نجربه‌های آموزشی و پرورشی است. از این رو ، اذعان کرد که حتی در شرایط پیچیده جامعه امروز ، علی رغم وجود مدرسه به عنوان کارگزار خاص آموزش و پرورش ، بسیاری از کارکردهای مهم آموزش و پرورش ، در موقعیتهای اجتماعی گوناگون ، ضمن تجربه‌های زندگی روزمره جامه عمل می‌پوشند. مقايسه آموزش و پرورش در جامعه گذشته وجدید: مراحل مختلف آموزش و پرورش انسان، طی قرنها، از راه مشارکت در زندگی گروهی و اجتماعی انجام میگرفت. که در این مدت نسبتا طولانی، بدون اینکه وسیله یا سازمان رسمی خاصی برای آموزش و پرورش در کار باشد، افراد بالغ و بزرگسال، توجه و کوشش زیادی را صرف آموزش و پرورش نوباوگان و نوجوانان جامعه می کردند. قبل از اینکه مراکز رسمی آموزشی تشکیل شود هدایت آگاهانه امر یادگیری بسیار جلوتر بود. زمانی که ارزش هر کارکردی قبل از اینکه به صورت یک کارکرد رسمی و مورد قبول جامعه تثبیت گردد، به طور غیر رسمی به ثبوت برسد دوام وپایداری بیشتری خواهد داشت. لازم است بدانیم که منشا اصلی همه نهادهای اجتماعی خانواده است بنابراین سرآغاز آموزش و پرورش را باید در خانواده جستجو کرد. در جامعه ساده گذشته اشكال ابتدايي نظامهاي سياسي و اقتصادي وجود داشت ولي كاركردهاي آموزش و پرورش از طریق خانواده یا مشارکت فرد در فعالیتهای گوناگون گروه اجتماعی صورت می گرفت و به این منظور نهاد جداگانه ای لازم نبود. ولی در جوامع پیچیده امروزی با گسترش شهرنشینی، توسعه صنعتی و دگرگون شدن ساختارها و کارکردهای سیاسی و اقتصادی، عواملی مثل خانواده که در گذشته بار تعهدات تربیتی را عهده دار بودند، دیگر قدرت و نفوذ کافی برای ایفای وظایف پیچیده آموزشی و پرورشی را ندارند. از این رو شرایط جامعه متحول، مستلزم ایجاد نهاد خاصی به نام نظام آموزشی رسمی یا مدرسه است تا آنچه را که نسلهای گذشته در شکل ساده تر، در خانواده فرا میگرفتند، اکنون در اشکال گوناگون و پیچیده تر در این نهاد بیاموزند. در گذشته، نوع آموزش و پرورش هر فرد از طريق پايگاه اجتماعي والدين او معين مي‌شد و آموزش و پرورش در تعيين شغل و پايگاه اجتماعي نقش قاطعي نداشت. اين وضع، به مرور تغيير پيدا كرده است. بدين معنا كه امروزه، آموزش و پرورش، در تعيين شغل و جايگاه اجتماعي فرد نقش مهمي ايفاء مي‌كند و از اين رو، از لحاظ تاثير بر نحوه توزيع قدرت در جامعه، از موقعيت مهمي برخورداراست. در اين معنا مي‌توان از آموزش و پرورش به عنوان اهرمي براي تغيير اجتماعي استفاده كرد. در شرایط امروز، جامعه از ساخت و کارهای آموزشی و پرورشی گوناگونی برخوردار بوده، گردش امور آن، در اغلب موارد، مستلزم اجرای برنامه های درازمدت، دقیق و تخصصی است. آموزش و پرورش مدرسه ای که زمانی کارکرد عمده آن به سوادآموزی محدود میشد، اینک دامنه گسترده ای از تجارب ، معارف، علوم و فنون جدید را شامل میشود. با پیچیده ترشدن جامعه، آموزش و پرورش به طورروزافزونی، بصورت ابزاربازسازی فردوجامعه درمی آید. درنتیجه شهروندانی که خواستار اشتغال به کاروخدمت درجامعه وخواهان برخورداری ازمزایای زندگی اجتماعی میباشند، مجبورند سالیان نسبتا قابل ملاحظه ای ازعمرخود را درمراکز آموزش و پرورش رسمی بگذارنند. انواع تجربه‌های آموزشی و پرورشی در زندگی اجتماعی خانه و خانواده و تمام آنچه پیرامون آن می‌گذرد ما را تربیت می‌کند : روابط گوناگون با اعضای خانواده ، خویشان و آشنایان دور و نزدیک ، قصه‌ها و سرگرمیهای خانوادگی ، جشنها و سوگواریها ، و … خانواده هنوز هم عامل مقتدر تربیتی به شمار می‌رود. تزلزل و فروپاشی خانواده، فقدان بسیاری از تجربه‌های تربیتی را به دنبال دارد. بازیها: در زمین بازی ، در انواع بازیها ، رسمی یا غیررسمی ، با هر سهمی که در بازیها داریم، فعال یا منفعل ، تاثیرات عمیق تربیتی می‌پذیریم. بازیها ، سرشار از فعالیتهای الگودار و خلاق بوده، فرصتهای بزرگی برای مشارکت فراهم می‌سازند. آنها ، روحیه ، موازین رفتاری ، خوی و منش ایجاد می‌کنند. نباید فراموش کرد که در عهد باستان ، اقوامی مثل یونانی‌ها ، رومی‌ها و ایرانی‌ها ، جوانان خود را در زمینهای بازی تربیت می‌کردند. طبیعت: طبیعت ، بسته به اینکه تا چه اندازه بدان دسترسی داریم ، درتربیت ما موثر است تنوع دامنه‌دار و پیوسته چیزهای طبیعی - خاک ، درختان ، گیاهان ، حیوانات ، پرندگان ، تضاد شب و روز ، تولی فصول ، گوناگونی اقلیم و هوا ، آسمان پرستاره و … دنیای طبیعت بی‌پایان است. جاذبه‌های طبیعت ، بعضی را به چشم اندازهای گسترده علم رهنمون می‌شوند و برخی دیگر را به اندیشه‌ها و تخیلات متعالی شاعرانه … . و بالاخره کسانی هم با بیرحمی طبیعی آن ، نابود می‌شوند. دوری طبیعت از شهرهای امروزین و از زندگی بشر ، بالاترین زیانی است که انسان در زمینه تربیتی تحمل می‌کند. نهادها و فعالیتهای دینی : مسجد ، کلیسا ، معبد ، آموزشهای دینی ، مراسم ، شعائر و اعیاد دینی ، اختلافات و تفاوتهای دینی ، و سایر جوانب ادیان ، در گذشته و حال ، اثرات تربیتی مهمی بر افراد بشر داشته‌اند. کار و تربیت : کار در خانواده ، در کوچه و بازار ، و در جامعه بطور کلی زمانی کودکان کار می‌کردند و کار بیش از امروز بر تربیت آنان تاثیرداشت. امروزه بسیاری از کودکان ، بدون تماس واقعی با کار ، بزرگ می‌شوند. در دهه اخیر ، اهمیت کار ، نظامهای آموزشی را بر آن داشته که از طریق برنامه‌های ویژه ، آموزش و پرورش رسمی را با کار پیوند دهند. در بعضی کشورها ، مدارس مخصوصا در جوار کارخانه‌ها و مزارع احداث می‌شوند تا کودکان تحت تعلیم ، به اقتضای برنامه آموزشی ، ساعاتی به کارورزی پرداخته آمادگیهای نخستین برای اشتغال به کار در جامع را کسب کنند. به هر حال ، تاثیر کار بر تربیت انکارناپذیر است. سفر و آموزش : گردش در کوچه و خیابان و دیدارهای اولیه از نقاط مختلف شهر ، اطراف شهر و سپس ، دیدار از شهرها و سرزمینهای دیگر ، هر کودکی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. این سفرها و تجربه‌های ناشی از آنها ، دنیای محسوس را قابل شناسایی می‌سازند. عضویت در گروهها : گروهی که در آن بزرگ شده‌ایم، گروههایی که از آنها بهره‌مندیم، گروههای که در آنها باکشمکش و ستیز سر و کار داشته‌ایم، گروهی که از آن کنار گذاشته شده‌ایم و برای جبران آن به گروههای دیگر پیوسته‌ایم ، عضویت در قشرها و طبقات اجتماعی جامعه ، که شیوه زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده ، همه این تجربه‌ها آموزنده‌اند. همه ما حاصل و ثمره تجربه‌ها ، روابط و تعاملهای گروهیمان هستیم. شرایط زندگی شهری یا به اصطلاح مدنی : احزاب سیاسی ، مبارزات سیاسی ، انتخابات ، گفتگوها و بحثهای اجتماعی و سیاسی ، پلیس و انتظامات ، جشنهای ملی ، شایعات ، امیدها و آرزوها ، دوستیها ، حرمتها، امیال ارضا شده و ارضا نشده، زندگی درتنهایی محض یا زندگی با دوستان واقعی ، مواردی تجربه زا و آموزنده محسوب می‌شوند همه ، در تعلیم و تربیت مردم نقش دارند. و در شکل گیری رفتارهای ما مؤثرند. هم چنین انواع حوادث ازجمله بیماري ها،تصادفات،پيشامدها،فقر،ثروت،زشتيها و زيباييها، خطاها وجرايم ، تشويقها وتنبيهات ، اميدها وآرزوها ، كاميابيها وناكامي ها وخلاصه آنچه كه انسان درطول زندگي با او روبرو مي شود همه در تربيت فرد نقش دارند نهاد اجتماعی مفهوم کلی نهاد پيچيده است و کاربرد اين اصطلاح از تعريف علمی آن است که می تواند درست باشد. اصطلاح نهاد به هر نوع اعتقاد, ارزش , مفهوم , سازمان يا بطورکلی هر پديده ای که طی شرايط و دوران تاريخی با هدف مشخص اطلاق می شود. مثلاً در هرجامعه , نهاد خانواده با مجموعه وظايف و رفتارهای خاص پديد می آيد . مانند خانواده تک همسری که در اعضای آن شامل پدربزرگ و مادربزرگ , عموها و دايی ها می باشد بنابراين به دوصورت به توصيف يک نهاد اجتماعی بايد بپردازيم 1 - از نظر مفهوم و ساختار نهاد 2- ويژگی های اساسی نهاد مفهوم و ساختار نهاد مفهوم نهاد: براساس اين مطالب فوق می توانيم نتيجه بگيريم که نهاد اجتماعی : نهاد اجتماعی عبارتست از نظام سازمان يافته ای از روابط اجتماعی که متضمن ارزشها و رويه های عمومی معينی است و نيازهای اساسی خاصی از جامعه را برآورده می سازد. مثلاً خانواده به عنوان نهاد اجتماعی :که ارزشها همان اعتقادات و هدف مشترک افراد جامعه ( مانند عشق, زندگی مشترک , فرزند),رويه های عمومی : شيوه های رفتار اجتماعی که پذيرفته شده و افراد در جامعه از آن تبعيت می کنند (مراسم نامزدی, عقد , ازدواج ...) و نظام روابط : پايگاههای اجتماعی که به وسيله و از طريق آنها رفتارها عملی می شوند(زن , شوهر, پدر, مادر , فرزند و ...). ساختارآن هم شامل : 1- سازمان و تشکيلات , وسايل و ابزاری که مورد استفاده نهاد قرار می گيرد. 2- رسوم, قواعد,هنجارها وروشهايی که درايفای وظايف و کارکردهای نهاد رعايت می شوند. 3- افرادی که در خدمت نهاد بوده وظايف و کارکردهای آن را انجام می دهند. مثلاً مفهوم وساختار آموزش و پرورش : 1- آموزش و پرورش در قالب نظام آموزشی و سازمان به موجب نياز دانمی نسلهای بشر به آن پديد آمده دارای تسهيلات و تجهيزات و ابزارهای خاص مانند مواد و وسايل آموزشی, روشهای آموزشی و برنامه ها و غيره می باشد. 2- آموزش و پرورش مقررات و هنجارهای معينی دارد مثل موازين اخلاقی, و در مجموع انگاره های رفتاری افرادی که در اين نهاد کار می کنند. 3- آموزش و پرورش واجد افراد تعليم يافته و حرفه ای است مانند معلم, مربی , مدير و ... نهاد و موسسه : گاهی مترادف با هم هستند. ولی اکثراً براين باورند که تفاوت آنها در وسعت واندازه اشان می باشد ولی در واقع موسسه به گروه سازمان يافته افراد اشاره می کند درصورتی که نهاد بر نظام ( سيستم) رفتار گفته می شود. مثلاً حکومت يک کشور به معنی کلی يک نهاد است ولی فرمانداری فلان شهرستان يک موسسه محسوب می شود. کارکردهای اوليه يک نهاد در جامعه : 1- توليد نسل و تعيين خويشاوندی 2- تربيت اعضای جديد و انتقال فرهنگ جامعه از نسلی به نسل ديگر 3- توليد و توزيع کالاها و خدمات 4- تدارک برای استفاده از قدرت برای استقرار وحفظ نظم اجتماعی 5- رابطه انسان با ماورای طبيعت نهادهای مانند خانواده, آموزش و پرورش , اقتصاد, حکومت و دين اين وظايف را برعهده دارند.. ويژگی های نهادهای اجتماعی 1- کارکردها : يعنی آنچه انجام می دهيم رابطه ای با آنچه مقرراست انجام دهيم دارد. کارکرد آشکار : آشکار , قابل تشخيص و واضح اند و يک نهاد برای تحقق بخشيدن به آن کارکرد بوجود آمده است. کارکرد نهان : غيرعمدی و غيرقابل تشخيص اند و فرعی می باشند. رابطه : يک کارکرد نهان ممکن است هدف های کارکرد آشکار يک نهاد را تقويت يا تضعيف کند و يا ربطی هم به آن نداشته باشد. مثلاً کارکرد رسمی و آشکار نهاد آموزش و پرورش درجامعه آن است که افراد جامعه را از کسب دانش و مهارت و تخصص برخوردار کند. و کارکردهای نهانی مانند : دورنگهداشتن جوانان از بازار کار, تضعيف قدرت و تسلط والدين بر فرزندان , ايجاد يکپارچکی و وحدت ملی و غيره می تواند در تحقق کارکرد آشکار آموزش و پرورش موثر و مفيد باشد. 2- نهادی شدن : پذيرش و تصديق اجتماعی يک موضوع به شکل رسمی می باشد. مثلاً يک رابطه عاشقانه امری نهادی نيست درصورتی که ازدواج امری نهادی شده می باشد. يک نهاد ممکن است بدون طرح و نقشه عمدی و به مرور به خاطر پاسخگويی به نياز اجتماعی بوجود آمده باشد . مثل خانواده که برای پاسخگويی به نياز انسانها بوجود آمده است ولی نظام تامين اجتماعی برای تامين افراد جامعه يک شيوه رسمی دارد. 3- روابط متقابل با ساير نهادها : برای فهميدن يک نهاد بايد روابط آن را با ساير اجزای جامعه بدانيم. مثلاً دين, حکومت, اقتصاد , آموزش و پرورش و خانواده همواره با همديگر کنش و واکنش متقابل دارند. و اين تاثيرات متقابل بين نهادها باعث می شود که نهادها نتوانند در راه رسيدن به هدفشان رفتار اعضای خود را کاملاً تحت نفوذ قرار دهند. مثلا در يک نظام آموزشی ممکن است برنامه های آموزشی مطلوبی در مدارس ارائه شود ولی اثرپذيری دانش آموز از اين برنامه به عوامل خارج از کنترل نهاد آموزش و پرورش بستگی دارد. مانند فقر فرهنگی . 4- منزلت اجتماعی : اعضای يک نهاد دارای منزلت و پايگاه اجتماعی خاصی هستند يعنی مردم نسبت به اين منزلت هادارای يک باوروپيش فرض هستند مثلاًيک تحصيل کرده وفارغ التحصيل دانشگاه شيراز تهران ازلحاظ دانش ومهارت تفاوتی باهم نداشته باشند ولی وجهة علمی دانشگاه تهران بالاتر و مطلوبيت بيشتری در جامعه دارد. در واقع منزلت نهاد است که آن را به اعضای وابسته بدان هم تعميم می دهد. تحليل نهادی آموزش و پرورش درجامعه آموزش و پرورش را نهادی کرده و سازمان می دهد تا نسلهای جديد را پرورش داده , و دوام اجتماعی و فرهنگی خود را تضمين کند. و افراد را به عضوی فعال تبديل کند. برای پرورش افرد جامعه از نهاد های آموزش و پرورش , خانواده و دين استفاده می شود. به طورکلی , نهاد آموزش و پرورش به نظام آموزشی جامعه اشاره می کند. که مرکب از آموزشگاهها و دانشگاهها , برنامه ها و فعاليتهای آموزشی, خط مشی ها, تجهيزات و تسهيلات, دانش آموزان و ... می باشد.باتوجه به نياز و تقاضاهای جامعه برنامه ها واهداف آموزشی وميزان آموزشی که به کودکان وجوانان داده می شود تعيين می شوند . در تعيين اهداف برنامه های آموزشی بايد ويژگی های فرهنگی, سطح توسعه صنعتی, وسعت شهرنشينی , نظام سياسی و خصايص ديگر جامعه را درنظر گرفت. و با فعال شدن سازمانهای آموزشی خط مشی ها شکل می گيرند . اين خط مشی ها انعطاف پذيرند و براثر شرايط جديد و نوآوری ها دستخوش تغيير می شوند و امکانات لازم برای حل مسائل و مشکلات جديد فراهم می کنند. کارکردهای آموزش و پرورش میزان توفیق در زمینه ی ارزش ها در نظام های آموزشی (نظام های نا متمرکز و متمرکز) متفاوت است. همچنین برای تعیین الویت آن ها در کشورهای پیشرفته و غیر پیشرفته متفاوت می باشد. با وجود این تمامی نظام های آموزش و پرورش مکمل یکدیگرند و اهمیت و الویت آن ها با توجه به اهداف و شرایط اجتماعی از جامعه ای به جامعه ای متفاوت می باشد. کارکردهای آموزش و پرورش عباتند از: جامعه پذیری - انتقال فرهنگ - گزینش و تخصیص - پرورش و رشد شخصی - یگانگی اجتماعی - نظارت اجتماعی - نوآوری و تغییر - پرورش سیاسی - سرمایه گذاری. 1) انتقال فرهنگ : آنچه جامعه ای می آفریند و به انسان ها وامی گذارد فرهنگ نام دارد . فرهنگ ذاتی نیست و باید به نسل جدید آموخته شود. در جوامع ساده از طریق مشاهده و تقلید و یادگیری ضمن کارورزی انجام می شد. جامعه شناسان کارکرد گرا معتقد بودند که وظیفه ی مدرسه است که کودکان و نوجوانان را برای زندگی در جامعه آماده کند. نظریه ی جامعه شناسان تضادگرا این است که انتقال فرهنگ براورنده ی نیازهای جامعه و نظام حاکم می باشد نه ارضا کننده ی نیاز افراد. طبق نگرش سیستمی آنچه در مدرسه اتفاق می افتد بازتاب نیروهای درونی و بیرونی است. به طور کلی انتقال فرهنگ پاسداری از صفت ها و ارزش هاست. 2) جامعه پذیری : انتقال ارزش ها دهنجارها به منظور اجتماعی کردن نسل های جدید را جامعه پذیری می گویند. انسان به صورت ارگانیسم به دنیا می آید واز طریق پرورش و آموزش اجتماعی به شخص تبدیل می شود. 3) گزینش و تخصیص : تربیت حرفه ای و تخصصی افراد جامعه و آماده کردن آنان برای جذب در نیروی کار. نهاد آموزش و پرورش به دلیل پیچیده بودن و تخصصی شدن کارها برای آموزش دادن افراد به وجود آمده و همچنین باعث تحرک اجتماعی می شود. درامد، منزلت، قدرت بر حسب تفکیک مراحل آموزشی متمایز شده و افراد را به مسیرهای اجتماعی هدایت می کند. 4) نظارت اجتماعی: آموزش و پرورش با القای ارزش های وفاداری به نهادهای جامعه باعث کنترل اجتماعی می شود. افراد از طریق جذب ارزش های جامعه به کنترل خود می پردازند و حامی نظم اجتماعی می شوند. مدرسه به عنوان نهادی برای نگهداری و محافظت کودکان و دور نگه داشتن آن ها از مشکل آفرینی و دردسرهاست. آموزش و پرورش باعث ترویج ارزش های مشترک می شود. به خصوص در جوامعی که اقوام مختلف دارند، کار سازتر است. 5) یگانگی اجتماعی:آموزش وپرورش ازطریق توسعه فرهنگ وهویت مشترک،جامعه ی نا متجانس را به جامعه ای متجانس تبدیل می کند همچنين با آموزش زبان رسمی به یکپارچگی کشور کمک می کند. در کشورهایی که مهاجر پذیر بوده اند، آموزش و پرورش مسئولیت های سنگینی را بر عهده دارد. 6) نوآوری و تغییر: آموزش و پرورش می تواند منشاُ تغییرات اجتماعی باشد. جامعه ی پیشرفته گرایش به تغییر دارد و از موُ سسات آموزشی ، آگاهانه کمک می گیرد. کارکرد دیگر آموزش و پرورش اشاعه ی علمی می باشد. گسترش آموزش و پرورش و اهمیت یافتن دانش فنی تخصصی باعث پیدایی نخبگان می شود. آموزش و پرورش باید بتواند تعادلی بین ثبات و تغییرات ایجاد کند یعنی ضمن بازآفرینی فرهنگی موجبات تغییرات متناسب با شرایط و نیازهای جامعه را به وجود آورد. 7) پرورش ورشد شخصی : آموزش و پرورش رسمي نگرش ها ، ارزش ها ، انطباق ذهني و رفتار و سلوك و مهارت هايي را در فرد ايجاد مي كند كه شايد در زمينه هاي ديگر اجتماعي غير از مدرسه انجام آن ها ميسر نباشد. مدرسه جایگاه گذشت از دنیای شخصی به غیر شخصی می باشد. و فرد عاداتی مثل وقت شناسی و نظم و ترتیب را یاد می گیرد. 8) پرورش سیاسی : فراگرد القای فرهنگ سیاسی این می باشد که افراد جامعه نگرش ها و احساسات مربوط به نظام سیاسی خود را کسب می کنند وسه عنصر آن : شناخت ، احساس و حس شایستگی سیاسی می باشد. تربیت سیاسی از دوران طفولیت آغاز می شود. برخورداری از تحصیلات رسمی بالاترین تاُ ثیر را در نگرش های سیاسی افراد دارد . آموزش و پرورش به صورت آشکار ونهان متضمن اهداف پروش سیاسی است. 9) کارکرد سرمایه گذاری : آموزش و پرورش باعث نو سازی جامعه می شود. آموزش و پرورش كليدي است كه در را به سوي نوسازي جامعه مي گشايد درنیم قرن اخیر رویکرد سرمایه ی انسانی یا سرمایه گذاری انسانی آموزش و پرورش را نوعی سرمایه گذاری از سوی جامعه و فردتلقی می شود. برای سرمایه گذاری به شکل نیروی کار با مهارت و شایستگی فنی و قدرت تولید بالایی می باشدکه باعث رشد و توسعه ی اقتصادی – صنعتی میشود وبرای افراد به صورت درآمد، شغل و پایگاه اجتماعی مطلوب ترمی باشد. درتتحلیل کارکرد اقتصادی، آموزش و پرورش به عنوان یک صنعت ملاحظه می شود. در تحلیل کارکرد اقتصادی آموزش و پرورش، معمولاً آنرا بصورت صنعت در نظر گرفته اند که از منابع اقتصادی استفاده و بازده معینی دارد. اما بعلت محدودیت در منابع باید در امر سرمایه گذاری برای آموزش و پرورش ارزشهای بازدهی آن و هزینه های مصرف شده را تشخیص و اندازه گیره کرد. دست یابی به توسعه نیازمند سرمایه است اما سرمایه لازم برای توسعه عبارت است از: سرمایه مادی وسرمایه غیر مادی یعنی شرایط و امکانات مادی و غیر مادی در بحث توسعـه ، وجود سرمایـه مادی و شرایـط و امکانات مادی برای توسعـه یافتـن یک جامعـه لازم هست اما کافی نیست بلکه شرایط و امکانات غیـر مادی و بخصوص فرهنگ توسعه و نیـروی انسانـی متخصص ومتعهد ، لازم تـریـن شـرط توسـعــه ی یک جامعـه است آموزش وپرورش باید نگـاه پـژوهـشـی ، تلاش منـدی ، خلاقیـت و آفریـنـش و کسـب و دریـافـت ، افزایش و تراکم ، نشو و پخش در همه ی حوزه های معرفتـی ، مهارتی و ... در افراد مورد تعلیم و تربیت خود ایجاد کند. در چنین وضعی است کـه ایـن افراد بـه سرمایه های ارزشمندی در جامعه تبدیل می شوند و می توانند بیافرینند ، توسعه دهند ، تلاش کنند ، مؤثر باشند و موفق شوند و ایـن را مبنـای سعادت خویش قـرار دهنـد ایـن می تواند یک سرمایه عظیم وپشتوانه ای محکم ومطمئن در توسعه باشد . جامعه پذیری یکی از کارکردهای عمومی جامعه پذیری اموزش و پرورش اجتماعی کردن افراد جامعه است.در هر جامعه ای چه کوچک و چه بزرگ نوعی اموزش و پرورش وجود دارد که ساختار و محتوای ان از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است.اموزش و پرورش رسمی به شکل امروزی برای پاسخگویی به نیازها و مشکلات و مسائل روز افزون فرهنگ جامعه شهری-صنعتی به وجود امده است. با انقلاب صنعتی و پیچیده شدن فرهنگ و زندگی اجتماعی تغییرات زیادی در جامع بشری به وجود امد که مهمترین پیامد این تغییرات در ارتباط با اموزش و پرورش،جدایی فعالیت اقتصادی از زندگی خانواده است. با گسترش فزاینده دانش و مهارت های متنوع تر خانواده بر خلاف گذشته به تنهایی نمی تواند ازعهده وظیفه دشوار پرورش اجتماعی افراد جامعه برآید؛به این ترتیب آموزش و پرورش رسمی مدرسه ای به عنوان یک نهاد اجتماعی مستقل پدید آمد تا کارکرد پرورش اجتماعی را بر عهده گیرد. مدارس از لحاظ انتقال دانش و مهارتهای فنی به کارگزاران نخستین جامعه پذیری مبدل شده اند. مدارس به پرورش اخلاقی کودکان نیز توجه خاص دارند؛منظور از پرورش اخلاقی،انتقال ارزش ها،هنجارها ونگرش های اجتماعی مناسب است. تعریف جامعه پذیری جامعه پذیری به معنای همسازی و همنوایی فرد با ارزش ها ، هنجارها و نگرش های گروهی و اجتماعی است. به عبارت ديگر اجتماعی شدن فراگردی است که به واسطه آن هر فرد ، دانش ها و مهارتهای اجتماعی لازم برای مشارکت مو ثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی را کسب می کند . فرا گرد اجتماعی شدن امری مستمر و به اعتباری مادام العمر است .از ابتدای زندگی شروع می شود و تا آخر عمر ادامه دارد . از دیدگاه فرد،اجتماعی شدن فراگردی است که طی آن فرد به کسب هویت نایل می شود و با پذیرفتن ارزشها،هنجارها وتحت شرایط مطلوب قادر به شكوفايي استعدادهای بالقوه خود می شود. بنابراین اجتماعی شدن امری اجتناب ناپذیر در امر خود آگاهی و تشکیل هویت است اجتماعی شدن شامل دو فراگرد مکمل است :1- انتقال میراث اجتماعی و فرهنگی 2- رشد شخصیت هدفهای جامعه پذیری هر جامعه ای با توجه به شرایط و مقتضیات خود افراد را پرورش می دهد ولی علی رغم تفاوتهای محیطی و فرهنگی،جامعه پذیری دارای هدفها و مقاصد مشترکی است از جمله: 1. آموزش قواعدونظامات اساسی،ازآداب وعادات و رفتار روزمره گرفته تا روشهای علمی. 2. به فرد امید وآرزو می دهد.(جامعه به تدریج به هر یک از اعضای خود آرزوهایی در خور پایگاههایی که با توجه به جنس ، سن،یا منشاَ خانوادگی اشغال خواهند کرد القا می کند) 3. جامعه پذیری از طریق دستیابی به خواسته ها ‘ آرزوها و امیدها و ممانعت از دستیابی به آنها هویت فرد را شکل می دهد. 4. فراگرد جامعه پذیری،نقشهای اجتماعی و انتظارات و گرایش های مربوط به آن نقشها را به فرد می آموزد.(نقشهای اجتماعی،آمال،هویتها و قواعدو نظامات رفتاری،روابط متقابل تنگاتنگی با یکدیگر دارند.) 5. هدف دیگر فراگرد جامعه پذیری؛آموختن مهارتها است.(فقط با اکتساب و یادگیری مهارتهاست که افراد می توانند،در جامعه موثر واقع شوند. (مهمترین وظیفه اجتماعی کردن، یادگیری مهارتهای زندگی از راه آموزش و پرورش رسمی است.) فرهنگ،جامعه پذیری و شخصیت جامعه پذیری از آن جهت اهمیت دارد که طی آن شخصیت فرد تکوین یافته،فرهنگ جامعه با ویزگی های خاص خود بر آن موثر واقع می شود. افرادهرجامعه ای ازراه 1- یادگیری 2- جذب 3- درونی کردن نظام ارزشهای جامعه،فرهنگ پذیر می شوند. فرهنگ پذیری جریانی است که فرد را عمیقاٌ و از جهات فراوان با فرهنگ جامعه همانند می کند؛در جامعه های امروز،بخش مهمی از وضعیتهای یادگیری و انتقال فرهنگ در سازمان ویزه ای به نام مدرسه متمرکز شده است. شخصیت عبارت است از:تمامیت رفتار فرد که با نظام گرایشی معینی که دارد،در کنش و واکنش متقابل با وضعیتهای متغیر است. نظام گرایشی معین : رفتار شخص نسبتاٌ پایدار است. کنش و واکنش متقابل با وضعیتها:یعنی رفتار فرد،حاصل مشترک گرایشهای رفتاری او و موقعیتهایی است که شخص با آنها مواجه می شود. شخصیت فرد خود به خود رشد پیدا نمی کند،بلکه این امر مستلزم: 1. کنشهای متقابل 2. ورزیدگی در کاربرد زبان 3. درجاتی از تجربه های عاطفی( نياز به مهرومحبت)است. این سه عنصر پرورش اجتماعی،لازم و ملزوم یکدیگرند و در موقعیتهای زندگی، از هم قابل تفکیک نیستند. زبان و یادگیری آن ضرورتی برای جامعه پذیری است؛ هر کس فرهنگ جامعه خود را از طریق رسانه زبان و سایر ارتباطات نمادین،جذب و درونی می کند. تفاوتهای ناشی از گوناگونی سه عنصر بالا موجب می شوند که افراد جامعه از لحاظ شخصیتی متمایز شوند. عوامل تكوين و رشد شخصیت 1. وراثت 2. محیط طبیعی 3. فرهنگ 4. تجربه گروهی 5. تجربه بی همتای شخصی وراثت: به منزله مواد خام شخصیت است.وراثت زیستی یک گروه چندان سریع تغییر نمی کند که بتواند تغییر در رفتار گروهی را توضیح دهد. وراثت شبکه ای از نیازها، قابلیتها و محدودیتها را فراهم می سازد که کنشهای متقابل آن با عوامل دیگر،موجب تشکل شخصیت انسان می شود. محیط طبیعی: عامل نافذ و موثر است ولی به ندرت عامل مسلط و کنترل کننده به شمار می رود، زیرا امروزه اهمیت محیط طبیعی در زندگی اجتماعی،تحت الشعاع فرهنگ،کاهش یافته است. فرهنگ و شخصیت: بعضی از تجربه های فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربه های اجتماعی مشترک بین همه اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید می آید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحاٌ شخصیت نمایی یا شخصیت اساسی گفته می شود. این مفاهیم به ویزگی های فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیم اند، اشاره می کنند. تجربه گروهی: هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن، هنجارهای گروههای خود را می آموزد تا آنجا که یک( خود) مشخص که او را بی همتا می سازد، پدید می آید و می توان گفت که تشکیل تصور خود، مهم ترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار می رود. تجربه بی همتای شخصی: کودکانی که در یک خانواده پرورش می یابند حتی اگر تجربه های یکسانی هم داشته باشند با یکدیگر متفاوت اند این به آن علت است که آنان تجربه های یکسان نداشته اند ، بلکه در معرض تجربه های اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نا مشابه قرار گرفته اند. تجربه های هر کس بی همتاست. بدین معنی که هیچ کس دیگر به طور کامل نظیر آن تجربه را ندارد. پس چون هیچ دو نفری را نمی توان یافت که تجربه های یکسانی داشته باشند، باید نتیجه گرفت که هیچ دو نفری را نمی توان پیدا کرد که دارای شخصیتهای یکسانی باشند. نظريه هاي پيدايي و رشد خود اجتماعي نظريه هاي پيدايي "خود اجتماعي" : فرد از طريق فرايند جامعه پذيری به يک مفهوم خود يا خود دست می يابد , يعنی , حس آگاهانه اينکه چيست و چه کسی است ؟ خود در سراسرزندگی فرد رشد و تکامل پيدا می کند وبه نوبه خود, جامعه پذيری او راتحت تاثير قرار می دهد . جامعه پذيری از راه خودآيينه ای : شخص چگونه به تصوری از خود دست می يابد ؟ او مفهوم خود را طی فرايند تدريجی پيچيده که سراسر زندگی ادامه می يابد, بدست می آورد . اين مفهوم تصوری است که شخص فقط با ياری ديگران حاصل می کند. حتی وقوف به اينکه چه کسی چاق يا لاغر , بلند يا کوتاه و ... ناشی از يک داوری مقايسه ای است و وابسته به اينکه انسان فرصت پيدا کند خود را با ديگران مقايسه کرده و به خود از نگاه ديگران بنگرد. خود آيينه ای : فرايند آگاهی به ماهيت خود از طريق انعکاس رفتارهای ديگران 3 عامل موثر در فرايند آگاهی به خود از نظر کولی (Cooley) : 1- تصور شخص از جلوه ای که او نزد ديگران دارد. 2- تصور شخص از قضاوی که ديگران دربارة جلوه او می کنند. 3- عاطفه خصوصی خوش يا ناخوش شخص نسبت به آن جلوه ( مثلاً حقارت يا نخوت) - درست به همان اندازه که آيينه تصويری از خود جسمانی نشان می دهد . ادراک انعکاسهای رفتار ديگران , تصويری از خود اجتماعی را عيان می سازد, مثلاً درمی يابيم که از برخی جهات آدم با استعداد و از جهات ديگر کم استعداد تفاوت ميان طرز کارآيينه در دوران کودکی و بزرگسالی : کودک عميقاً تحت تاثير واکنش هر فردی که با او تماس نزديک دارد قرار می گيرد درحالی که فرد بالغ در ارزيابی اهميت واکنشی که از افراد مختلف می بيند, بسيار دقيق است. مثلاًکودک استعداد نقاشی خود را برمبنای اظهار نظر والدين داوری می کند ولی يک فرد بالغ, به احتمال زياد توجه خاصی به اظهار نظر افراد خبره و متخصص دارد و واکنش های افراد عادی رادرنظر نمی گيرد. جامعه پذيری از راه ديگری به طور اعم ( دگرعام ) : در لحظة تولد , کودک فاقد خود يا شخصيت بوده , بر اثر کنشهای اجتماعی يا قرار گرفتن در فرايند فعاليت ها و تجربه های اجتماعی به آن دست می يابد. آنچه موجد خود سازمان يافته ای برای فرد است , تشکل و نظام يافتن نگرشها و داوريهای مشترک گروهی است. هر فرد از آن جهت دارای شخصيت است که به گروه يا جامعه ای تعلق دارد, از ويژگی های آن تاثير می پذيرد و در رفتار و سلوک خود منعکس کننده مسئوليتها و وظايفی است که به تبعيت او از نهادهای جامعه دلالت دارند. در ارتباطات خود, از زبان مادری که در تکوين خود و شخصيت او نقش عمده ای دارد, به عنوان يک رسانه بهره می گيرد و با پذيرفتن نقش های مختلفی که ديگران نيز برعهده دارند به نگرشها و ادراکات ساير اعضای جامعه يا گروه اجتماعی دست می يابد. مفهوم ديگری به طور اعم( یا دیگری نوعی) ؛ معرف مجموعه وجهه نظرهای مشترک و به طور کلی نگرش گروه اجتماعی است. ديگری به طور عام برای همه افراد يکسان نيست. گرچه شباهت هايی در بين افرادی که در جامعه معينی پرورش می يابند, مشاهده می شود, ولی هر فرد ن گرش های متفاوتی نسبت به جنبه های مختلف زندگی دارد. نبايد تصور کرد که فرد بازيچه ای است که هميشه از ديگری به طور اعم تبعيت می کند و خود نقشی در فرايند شکل گيری شخصيت خود ندارد. شخصيت از 2 جنبه فاعلی و مفعولی مدد می گيرد : 1- من فاعلی , خلاق , متخيل و مبتکر است 2- من مفعولی , تحت تاثير ديگران قرار دارد و در واکنش ديگران شکل می گيرد. زيگموند فرويد : جامعه پذيری, مبارزه ايی بين فرد و جامعه است. فرد مدام درحال گرايش به دورافکندن قيد و بندهايی اجتماعی وقواعد و مقررات جامعه است. هرفرد به طور عقلائی , ممکن است بپذيرد که با همنوايی با قواعد جامعه بيشتر بهره مند و موفق می شود. زيرا همان قواعدی که اورا از تجاوز به ديگران منع می کند درعين حال او را ازمقاصد خشونت آميز ديگران مصون نگه می دارد.ولی بااين وجود درهرجامعه ای ,هميشه احساس تجاوزعليه مقررات و .. در افراد مشاهده می شود. از دلايل بروز مشکل در همنواسازی فرد با انتظارات جامعه, عدم توافق دربارة اين انتظارات است. بدين معنا که عوامل اساسی پرورش اجتماعی در جامعه , يعنی خانواده , دين , مدرسه نه فقط دربارة انتظاراتی که از فرد بايد داشت , توافق ندارند , بلکه از اين لحاظ خود در تضاد وکشمکش هستند. جامعه پذيری از راه نقشهای اجتماعی : هر فرد بايد در طول زندگی خود ايفای نقش های کودک , دانش آموز , پدر و مادر و .. را بياموزد. آموختن يک نقش , حداقل دو وجه دارد : 1- يادگيری انجام دادن وظايف و تکاليف نقش و ادعای امتيازات و حقوق مرتبط به آن 2- کسب نگرشها , احساسات و انتظارات مناسب با نقش نقش : مجموعه ای از وظايف و فعاليت هاست و پايگاه , مقام اجتماعی يا ارزشی است که ايفای آن وظايف و فعاليت ها , ايجاد می کند. به عبارت ديگر , پايگاه به رتبه يا مقام فرد در يک گروه يا به رتبه و مقام يک گروه به گروههای ديگر پايگاه : مجموعه ای از ارزشها وامتيازات , و نقش و رفتار و عملکرد به موجب آنهاست. نقش و پايگاههای ا جتماعی 2 گونه اند : 1- آنهايی که برحسب جنس, سن, نژاد يا ساير ويژگی ها به فرد محول می شود. 2- آنهايی که از طريق انتخاب و تلاش فردی محقق می شود. در جوامع قديم و سنتی ß اغلب نقش ها و پايگاهها از نوع محول بودند. در جوامع پيچيده و پيشرفته ß اغلب نقش ها و پايگاهها از نوع محقق بودند. 1- نقش های اجتماعی در شکل دادن به شخصيت اهميت زيادی دارند. 2- نقش را جامعه تعريف می کند و فرد در مورد تعريف مسئوليت ها سهمی ندارد. 3- در مقابل رفتار فرد در يک نقش معين برای افرادديگرنيزرفتارمتقابلی پيش بينی نشده است. 4- شخص درايفای يک نقش جديد مجبوراست که نگرشها ورفتار خود وديگران رادربارة خود, مورد تجزيه و تحليل قرار دهد و درنتيجه شخصيت بعد از اين تجربه ها, تغيير ناپذير نمی مانند. 5- نقش های شغلی و حرفه ای نيز تغييراتی در شخصيت بوجود می آورند. 6- نقش و شخصيت با يکديگر روابط متقابل دارند. 7- نقش ها , نيروهای انگيزشی رفتار محسوب می شوند. 8- نقش های اجتماعی, طی فرايند جامعه پذيری آموخته می شود. 9- نقش های اجتماعی, هميشه همخوانی و توافق ندارند. 10- نقش های اجتماعی, به درجات متغيری با الزام و اجبار همراه اند. • جامعه پذيری و کنترل اجتماعی : برای اينکه جامعه استورا بماند بايد از نظم اجتماعی برخوردار باشد. نظم اجتماعی مستلزم کنترل يا نظارت اجتماعی است. طرق اصلی و آشنايی که جامعه , بدان وسيله کنترل و نظارت بر اعضای خود اعمال کرده و موجبات انتظام يا نظام اجتماعی را فراهم می سازد عبارتند از : -اجتماعی کردن اعضاء - اعمال فشار گروهی بر فرد - کنترل وتسلط ازراه اعمال زوروقدرت 1- اجتماعی کردن اعضاء , بطوری که بخواهند مطابق انتظارات جامعه عمل کنند. 2- اعمال فشار گروهی بر فرد, بطوری که ناچار به همنوايی شود. 3- کنترل و تسلط از راه اعمال زور و قدرت 1- کنترل مردم اساساً از طريق اجتماعی کردن تحقق می يابد : آنان نقش های اجتماعی خود را عادتاً و يا با قايل شدن ارجحيت , ايفا می کنند در نتيجه بخش مهم دورة آمادگی و تعليم برای ايفای نقش اجتماعی اخذ و جذب نگرش ها و ارزش ها آن است که نقشی برای فرد جالب توجه و رضايت بخش باشد. 2- اعمال فشار گروهی : جامعه شناسان بر آنانند که کنترل اجتماعی مقدمتاً فرايندی است ناشی از نياز فرد به پايگاه و مقام در گروههای نخستين. اين گروهها زمانی موثر و نافذ واقع می شوند که يکپارچه و صميمی باشند و فرد مدت زيادی در آن عضويت داشته باشد. گروهها به طورکلی بر دو نوع اند : نخستين : کوچک, صميمی و غير رسمی مثل خانواده دومين :بزرگتر, غيرشخصی ورسمی: اتحاديه های صنفی کنترل رسمی تر, عضويت به منظور ارضای نياز نيست بلکه برای اشتغال به کار معينی است. 3- کنترل اجتماعی براساس قدرت و اجبار: زمانی که فرد از قراردادها و مقررات گروهی و اجتماعی تبعيت نمی کند گروه يا جامعه, او را مجبور به اطاعت و پيروی می سازد.1 فصل ششم : نقش تعلیم وتربیت در پرورش سیاسی اعضای جامعه تعریف پرورش سیاسی پرورش سیاسی فراگردی است که فرد از طریق آن جهت گیری اساسی سیاسی خود را در محیط جامعه کسب میکند. یا به تعریف دیگر پرورش سیاسی فراگردی است که از طریق آن ارزشهای اجتماعی و سیاسی به نسل بعد منتقل می شود و می توان به خلاصه تعریف کرد که پرورش سیاسی فراگرد جذب و درونی کردن هنجارها و ارزشهای نطام سیاسی جامعه است. در این قرن به علت های ذیل که گفته می شود پرورش سیاسی به عنوان یک کارکرد آشکار نظامهای آموزش و پرورش به عنوان یک فراگرد اجتماعی مشروع مورد توجه قرار گرفت و مسئولیت ایجاد آگاهی ملی و وفاق سیاسی به مدارس واگذار شد: 1- تحولات جهانی ناشی از دو جنگ جهانی 2- تشکیل دولت های جدید در کشورها ی آزاد شده از قید استمعار 3- مقابله کردن ایدئولوژیکی میان شرق و غرب بر سر تاثیرگذاری سیاسی بر کشورهای آسیایی و آفریقایی و نفوذ در ذهن جوانان این کشورها. مطالعات پرورش سیاسی کانونهای اصلی تمرکز موردهای ذیل است: 1- در مطالعات پرورش سیاسی به جای اینکه پیشنهاد شود که افراد جوان جامعه به چه چیزهایی باید ارزش قایل شوند سعی این است که چگونه این باورها و ارزشها حاصل شود 2- به جای تمرکز صرف بر تاثیر آموزش وپرورش رسمی مدرسه ای که در مطالعات قدیم مورد توجه بود رویکرد جدید به عوامل اجتماعی افزونتری توجه نشان میدهد.مثل دین- خانواده – کاروشغل- گروه همالان- ونقش آنها در آشناسازی جوانان با فرهنگ مدنی وسیاسی. این مطالعات عوامل واسطه ای دیگری را هم شامل می شود مثل شخصیت- هوش- جنسیت- قومیت- وطبقه اجتماعی، که باعث شده چشم انداز گسترده ای برای مطالعات عشویت در جامعه سیاسی فراهم گردیده و در ضمن اینکه یادگیری اجتماعی- سیاسی غیر رسمی که می تواند اتفاقی برای جوانان پیش بیاد هم مورد تحقیق قرار می گیرد. 3- مهم ترین ویژگی های مطالعات اخیر برخورداری از یک چهارچوب نظری است که سعی می شود در قالب یافته های آنها، در قلمرو سیاسی به مجموعه تعمیمهای موجود درباره رفتار انسان در جامعه ربط داده شود. نظام سیاسی آلموند تعریف می کند که همه نظام های مستقل سیاسی جهان یک کنش متقابل دارند که هر جامعه ای از طریق این کنش ها، کارکردهای یگانگی وسازگاری ایجاد می کند که با به کارگیری تهدید کمتر یا زور بیشتر واجبار که مشروعیت دارد انجام میدهد. این نظام سیاسی قواي مقننه مجریه و به علاوه احزاب-دستگاهای اداری- گروهای ذی نفع وگروهای منزلت طبقاتی و دودمانی را شامل می شود که می تواند شورش وتظاهرات را به وجود آورد. ایستون: با رویکرد نظام سیستمی(نظام گرا)، نظام سیاسی را نظامی از کنش متقابل انسانی می داند که از طریق آن چیزهای معتبر مثل انواع منابع و انرژیها را در جامعه به طور امرکننده و با قدرت به منظور اینکه به اهداف معینی برسد اختصاص میدهد. ویژگیهای این نظام در مقایسه با نظام های دیگر در شش مورد است: 1- توانایی آن در گرفتن تصمیمهای نافذی که هم مشروعیت دارند وهم الزام آور است. 2- نظام سیاسی نظام حفظ کننده نظم در یک جامعه است. 3- تا زمانی دولت مشروعیت دارد که مردم آن را قبول دارند وبه آن احترام میگذارند واز آن حمایت میکنند. 4- مشروعیت تا زمانی که حتی اگر هم افراد بی طرف و مرددی نسبت به نظام در جامعه هستند ولی چون بخش قدرتمندی از مردم نظام را قبول دارند آن نظام دوام می آورد. به عبارت دیگر : مشروعیت نظام تا زمانی است که جمع کثیری از مردم باوردارندکه نظام سیاسی مناسب است وبه آنها تعلق دارد.نظام سیاسی زمانی می تواند به نقش خود عمل کند ودر جامعه تصمیمهای قابل قبول ونافذی بگیرد که در مرحله ی اجرانسبت به تصمیماتش مورد سئوال وشک قرارنگیرد. حال اگر نظام سیاسی مشروعیت نداشته باشد و مردم حامی آن نباشند نمی تواند دوام بیاورد و دروندادهای او (مطالبات و خواست های مردم) به شکل عدم حمایت از نظام دچار مخاطره می شود مثل عدم اطاعت از قوانین و مقررات ودر نتیجه تظاهرات وقیام مردم علیه حکومت یا حداقل بخش اجرایی آن . تقاضای شهروندان: 1- تقاضا برای تخصیص انواع خدمات وکالاها 2- تقاضا برای تنظیم رفتار 3-تقاضا برای مشارکت در تصمیم گیری 4- تقاضا برای اطلاع بیش تر درباره رویدادها. به این صورت نظام سیاسی یک مدل درونداد- برونداد تصور میشود که درونداد از سوی مردم به درون نظام سیاسی وارد میشود ومسئولین این تقاضاها رو به صورت قوانین- خط مشی ..... آنها را به بیرون نظام سیاسی به محیط بر میگردانند. تحول نظامهای سیاسی به رویدادهای خارجی وداخلی به عملکردنخبگان سیاسی درون نظام بستگی دارد. مفهوم نظام سیاسی علاوه بر ساختار سیاسی به فرهنگ سیاسی هم نیز دلالت دارد. فرهنگ سیاسی به الگوی نگرشها وجهت گیریهای فردی راجع به امور سیاسی در بین اعضای یک نظام سیاسی اشاره میکند. فرهنگ سیاسی زمینه ذهنی کنشهای سیاسی بوده و به آنها معنا می بخشد. نقش آموزش وپرورش در نظم سیاسی تعیین حد و مرز آموزش پرورش کار دشواری است بخشی از این دشواری بخاطر فراگرد آموزش وپرورش است که نه فقط در یک نهاد اجتماعی یعنی مدرسه بلکه عملا در همه نهادها اجتماعی ،یعنی دین ،خانواده ،گروه همالان، گروه کار، حزب سیاسی اتفاق می افتد. به نظر برخی می توان درباره آموزش و پرورش به عنوان یک نظام اجتماعی اندیشید که جایگاه آن در مدارس است و با سایر نظامهای اجتماعی یعنی نظام اقتصادی، نظام سیاسی و.. کنشهای متقابلی دارد.. کارکردهای سیاسی آموزش و پرورش : 1- جامعه پذیری سیاسی جوانان و آشنا سازی آنان با فرهنگ سیاسی. 2- گزینش،جذب و آموزش رهبران و کارگزاران سیاسی. 3- القائ فرهنگ سياسي و ایجاد یگانگی سیاسی در جامعه. 4- ایجاد زمینه برای تشکیل سازمانهایی که در جامعه نقشهای سیاسی ایفا می کنند. تاثیر آموزش و پرورش بر نظام سیاسی دو حالت دارد: 1- خارج از نظام از راه فراهم کردن درونداد حمایت و پشتیبانی برای نظام سیاسی 2- از داخل نظام به عنوان نظام فرعی که برونداد یا نتایج آن ممکن است به طرز کار خود نظام سیاسی اثر بگذارد. مدرسه،مشروعیت اقتدارنظام سیاسی را انتقال می دهد به کودکان می آموزد که نماد سیاسی کشور خود را بپذیرند و نسبت به اقتدار سیاسی و حکومت وفادار باشند. از اینرو هر وقت که جهت گیری های مردم موافق با نظام است احتمالا موجودیت آن حفظ می شود و هر گاه عکس این موضوع باشد نظام از هم فرو می پاشد یا خود را دگرگون می سازد تا بتواند پاسخگوی تقاضاهای جدید باشد. آموزش وپرورش می تواند به تغییر در نظام سیاسی از طریق کارکرد تربیت اعضای جدید کمک کند مثل گزینش و تربیت رهبران سیاسی که در کشورهای در حال توسعه اهمیت دارد. شکاف نخبگان-توده زمانی اتفاق می افتد که فرزندان افرادی که مقامات مهم را دارند و با حکومت سازگار هستند در مدارس راه میابند که شکافی بین نخبگان و توده مردم شکل می گیرد که به این وسیله افراد نامطلوب غربال میشوند. مدرسه عامل مهمی در وحدت قومی به شمار می آید به ویژه برای کشورهایی که تازه به استقلال رسیده اند ودارای جمعیت ناهمگون از لحاظ زبان یا قوم میباشند. وآخرین کارکرد سیاسی آموزش وپرورش رسمی از گروهای ذی نفع است که این گروها می کوشند تصمیم گیری های سیاسی را تحت تاثیر قرار دهند مثل انجمن های دانشجویی. تغييرات اجتماعي و آموزش وپرورش نقش آموزش وپرورش در تغييرات اجتماعي: در بررسي رابطه آموزش و پرورش و تغيير اجتماعي، مي‌توان دريافت كه آموزش و پرورش مي‌تواند كارگزار يا عامل تغيير باشد، يا شرط و لازمه تغيير در جامعه، يا نتيجه و معلول تغيير در ساير نهادهاي اجتماعي كه با آموزش و پرورش روابط و كنش‌هاي متقابل نزديك دارند. براي اينكه آموزش و پرورش، در نقش عامل تغيير عمل كند، لازم است كه آشكارا، به صورت هدف يا كاركرد نظام آموزشي، در جهت‌گيري‌ها، برنامه‌ها و فراگردهاي آموزش و پرورش، بازتاب پيدا كند. در صورتي كه تغيير در بخشي از جامعه، لزوماً يا عملاً، آموزش و پرورش را نيز درگير كرده، بر آن اثر كند و آموزش و پرورش، همراه با عوامل ديگر، به تغيير اجتماعي مدد برساند، به منزله شرط و لازمه تغيير تلقي خواهد شد. بالاخره، آموزش و پرورش، غالباً ممكن است به عنوان تاثير، نتيجه يا معلول تغيير اجتماعي قلمداد شود. دگرگوني و تغيير اساسي در ساختار اجتماعي جامعه، يقيناً تمام نهادهاي اجتماعي را تحت تاثير قرار مي‌دهد، زيرا كه جامعه گرايش‌هايي به سوي انسجام و استحكام دارد، به طوريكه تاثيرات، فشارها و دگرگوني‌هاي اجتماعي، در همه نهادهاي آن منعكس مي‌شود. اقتدار و منزلت اجتماعي ناشي از آموزش و پرورش، اقتدار و منزلتي محقق(اكتسابي) و كوشاورد است نه محول(انتسابي) و موروثي. بنابراين، با رواج اقتدار و منزلت محقق در جامعه، قدرت آموزش و پرورش افزايش خواهد يافت. آموزش و پرورش و توسعه اجتماعي: منظور از توسعه اجتماعي، تغيير اجتماعي سنجيده و مبتني بر برنامه‌ريزي است توسعه اجتماعي از طريق برنامه‌ريزي آموزشي، هنگامي تغييرات مطلوب به بار مي‌آورد كه هماهنگ و همگام با تغييرات در ساير اجزاي ساختار اجتماعي، صورت گيرد. هنگامي كه آموزش و پرورش به عنوان شرط و لازمه تغيير و توسعه اقتصادي و اجتماعي، عمل مي‌كند، به نتايج پيش‌بيني شده بيشتري نايل مي‌شود، در جوامعي كه تغييرات و اصلاحات آموزشي با تغييرات اجتماعي و اقتصادي همراه است، آموزش و پرورش برنامه‌ريزي شده به موفقيت بيشتري نايل مي‌شود. سرانجام، مي‌توان گفت كه مساعدت آموزش و پرورش به توسعه اجتماعي، چندوجهي و پوياست. نظام‌هاي آموزشي به دليل سازمان‌يافتگي، هرچند قادرند تا اندازه‌اي اهداف پيش‌بيني شده خود را تحقق بخشند، ولي به دليل وسعت و پيچدگي فراگردهاي آموزش و پرورش، تقريباً دشوار است آنها را تحت نظارت و كنترل درآورد و از اشاعه انديشه‌ها و اطلاعات ناطلبيده جلوگيري كرد. روي هم رفته، ضمن اينكه برخورداري از آموزش و پرورش و صلاحيت‌ها و شايستگي‌هاي حاصل از آن، آموزش و پرورش را به وسيله مناسبي براي تغيير اجتماعي از روي برنامه، مبدل مي‌سازند، نتايج ناطلبيده آن نيز، به نوبه خود، عوامل انگيزشي و حركتي مهمي در بازسازي جامعه و ايجاد تغيير به شمار مي‌روند. رویکردهای نوين جامعه شناختی به آموزش و پرورش درباره ماهیت آموزش و پرورش نوین و نابرابریهای ناشی از آن، چند نظریه مهم وجود دارد که نظریه هاي بازیل برنشتاین و ايوان ايليچ از آن جمله است. رویکرد او ترکیبی از رویکردهای خرد و کلان است. او معتقد است که ابعاد ساختاری نظام آموزشی و جوانب تعاملی آن نیاز به یگانگی دارند. الگوهای زبان و پیشرفت تحصیلی ( نظريه برنشتاين) الگوهای زبان یا سخنگویی کودکان، موجب تداوم و استمرار طبقه اجتماعی آنان می گردد. الگوی سخنگویی شخص به وسیله موقعیت اجتماعی خانواده او معین می شود. مثال بارز آن، تاثیر تفاوت الگوهای زبانی کودکان طبقات اجتماعی مختلف بر عملکرد آموزشی آنان در مدرسه است. منظور از تفاوت الگوهای زبان، تفاوتهای منظم در طرق استفاده از زبان، به ویژه در مقایسه کودکان قشرهای فقیر و ثروتمند است. به نظر برنستاین، الگوی زبانی کودکان طبقه اجتماعی پایین، مقید و محدود است و این الگو با زمینه فرهنگی این طبقه ارتباط دارد. کودکان در محیط خانواده یا در جمع گروه همسالان، با الگوی محدود سخن می گویند. آنها زبان یا سخنگویی خود را با هنجارهای خانواده یا گروه تطبیق می دهند. الگوی زبانی محدود برای سخن گفتن درباره تجربه های عملی، مناسبتر از سخن گفتن درباره افکار و موضوعات انتزاعی است. این امر به این معنا نیست که کودکان طبقات پایین جامعه نوع سخنگویی پست تری دارند، بلکه به دلیل آن است که شیوه استفادهآنها از زبان، با فرهنگ مدرسه، تضاد و اختلاف دارد. رشد زبان کودکان طبقه متوسط، برعکس، مستلزم الگوی ماهرانه، پیچیده و مبسوط است. کودکان این طبقه بسیار آسانتر می توانند دست به تعمیم زده، اندیشه های مجرد و انتزاعی را بیان کنند. اگر نظریه برنستاین درست باشد با تکیه بر آن می توان فهمید که چرا کودکان دارای پیشینه اجتماعی-اقتصادی ضعیف، در تحصیلات مدرسه ای چندان پیشرفتی حاصل نمی کنند: 1_به پرسشهای کودکان در خانه، پاسخهای ناچیز و محدودی داده می شود. در نتیجه بی اطلاع بار می آیند و به مسائل دنیای وسیعتر هم کنجکاوی چندانی نشان نمی دهند. 2_کودک به دشواری می تواند نسبت به زبان غیرعاطفی و انتزاعی مورد استفاده در مدرسه و همچنین، نسبت به اصول کلی انضباط در آن واکنش مناسب نشان نمی دهند. 3_بسیاری از مطالبی که معلم بیان می کند، بسته به تفاوتی که الگوی زبانی او با الگوی زبانی کودک دارد، احتمالا برای کودک غیرقابل درک است. او ممکن است بخواهد با این مسئله از طریق ترجمه زبان معلم به زبانی که آشناست، مقابله کند. 4_درحالی که کودک مشکل چندانی از لحاظ یادگیری حفظی یا ازبر کردن درس ندارد ولی از لحاظ درک تمایزات مفهومی در تعمیم و تجرید، دچار مشکلات عمده است. مدرسه زدایی از جامعه ( نظريه ايوان ايليچ ) ایلیچ معتقد بود که مدارس با ساختار و عملکرد موجودشان، نقشی جز نهادی کردن نابرابریهای اجتماعی ندارند. مردمان در گذشته خودکفا بودند اما امروزه برای پاسداری سلامت خود به پزشکان، باری آموزش و پرورش به مدرسه و معلمان، برای تفریح و سرگرمی به تلویزیون، و برای گذراندن زندگی به کارفرمایان متکی می شوند و این مسئله به اعتقاد وی به علت توسعه اقتصادی نوین است. ایلیچ می گوید مدرسه یکی از چند نهادی است که آزادی های فردی را محدود می کند. وی مبلغ مدرسه زدایی از جامعه است. به اعتقاد او آرمان رشد و توسعه را مورد نظر خواست تمام کشورها و انتهای این مسیر را رسیدن به مصرف بی کران می داند. به نظر او نیل به این مدینه فاضله تنها از طریق معجزه علم میسر است. ایلیچ معتقد است که مدرسه برای ایفای چهار وظیفه اصلی توسعه پیدا کرده است: مواظبت اجباری، توزیع مردم به نقشهای شغلی، یادگیری ارزشهای مسلط و کسب دانش و مهارتهای مورد پسند اجتماعی. ایلیچ می گوید که ما بی آنکه لحظه ای فکر کرده باشیم، سه اصل را به عنوان اصول بدیهی پذیرفته ایم: اول، بچه ها باید به مدرسه بروند؛ دوم، بچه ها در مدرسه چیز یاد می گیرند؛ و سوم، مدرسه تنها جایی است که می تواند آموزش دهد. و این منتهای ناخودآگاهی یا اوج مسمومیت توسط ایدئولوژی مدرسه است. در جای دیگر اشاره می کند که کار مدرسه فروش برنامه های درسی بسته بندی شده است. هدف اصلی تولید افرادی است که به درد جامعه بخورند. برنامه درسی از خودبیگانگی را شرط آمادگی برای زندگی قرار داده است. کودکی که به برنامه درسی خو گرفت دیگر جرأت ندارد متکی به خود باشد و با استقلال تمام بزرگ شود و رشد کند. آموزش از راه برنامه های درسی فقط به وجود آورنده تقاضا برای یک بلوغ ساختگی و قلابی است. اعتقاد به آموزش از طریق برنامه های درسی در واقع کنار گذاشتن هر نوع مسئولیت شخصی در راه رشد خویش است؛ استعفای فکری انسان در مقابل هیولای برنامه تحمیلی است. از نظر او تعلیم و تربیت، مسئولیتهای فردی اند . افراد باید احساس مسئولیت فردی کنند نه آنکه برای انجام وظیفه اداری یا دستیابی به مدرک، هر برنامه تحمیل شده ای را بخوراند یا بخورد. هیچ نوع انقلاب آموزشی ممکن نیست مگر آنکه نخست در مفهوم کسب دانش دگرگونی حاصل شود. برنامه درسی پنهان اصطلاح «برنامه درسی پنهان» را اولین بار جکسون در کتاب زندگی در کلاس درس به کار برد و بنسون اشنایدر آن را رواج داد.برنامه درسی پنهان اشاره می کند به: فشارهایی که به طور ضمنی (در مقابل الزامات صریح برنامه درسی آشکار)، در هر مؤسسه آموزشی یافته می شود و دانش آموزان باید آنها را تشخیص داده، بدانها واکنش نشان دهند تا بتوانند در آن مؤسسه باقی بمانند. برنامه درسی پنهان نه در جایی نوشته شده است و نه هیچ معلمی آن را درس می دهد. بلکه محیط آموزشی مدرسه، با تمام خصوصیاتش آن را آموزش می دهد. دانش آموزان به مرور تحت تأثیر برنامه درسی مدرسه رویکرد خاصی نسبت به زندگی، و نگرش خاصی نسبت به تحصیل و یادگیری پیدا می کنند. به نظر بولز و گین تیس، برنامه درسی پنهان، دستور کار سیاسی-اقتصادی دارد. مسئولیت آن جداسازی طبقاتی است. نخبگان را آزادی و فرصت پیشرفت ارزانی می دارد و غیر نخبگان را می آموزد که در آینده قسمت و سرنوشت خود را به عنوان کارگر منضبط و فرمانبردار پذیرا باشند. آموزش و پرورش و بازآفرینی فرهنگی گیدنز معتقد است رویکردهای نظری برنستاین، بولز، گین تیس و ایلیچ را می توان از طریق مفهوم بازآفرینی فرهنگی، به یکدیگر مربوط ساخت. بازآفرینی فرهنگی اشاره می کند به طرقی که مدارس، همراه با سایر نهادهای اجتماعی، نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را از نسلی به نسلی تداوم می بخشند. سوال های نمونه : ۱- اهميت وضرورت مطالعات جامعه شناختي درحوزه ي تعليم وتربیت رابنويسيد. ۲- نقش آموزش وپرورش در جامعه را درگذشته وحال را به اختصار مقايسه كنيد. ۳- كداميك ازنهادها منشأ اصلي همه ي نهادهاي اجتماعي است . ۴- تحليل نهادي آموزش وپرورش را بنويسيد. ۵- كداميك از عوامل موثر در شكل گيري شخصيت عامل نافذومؤثرولی به ندرت عامل مسلط وکنترل کننده به شمارمی آید واهمیت آن تحت الشعاع فرهنگ کاهش می یابد. ۶- وي‍‍ژگي هاي نهاد هاي اجتماعي را نام ببريد ۷- كدام نهاد در گذشته و حال اثرات مهمي بر افراد بشر و جوامع انساني داشته است . ۸- انواع تجربه هاي آموزشي رانام ببريد . ۹- نقش بازی را در تربیت افراد توضیح دهید. ۱۰10- ناديده گرفتن آرمان ها،ارزش هاوانتظارات گروه هاي مختلف ومتضادجامعه، درارتباط باهدف هاوبرنامه هاي نظام آموزشي، ازجمله ي انتقادها بركدام رويكردمي باشد: ۱۱- كدام ديدگاه بر ماهيت اجبار وتغيير درجامعه تاكيد مي ورزد . ۱۲- در كدام ديدگاه(رويكرد) نظام آموزشي بخش لاينفكي از نظام اجتماعي تلقي مي شود: ۱۳- مفهوم زير دركدام ديدگاه مورد توجه است؟ كنش هاي متقابل ما متضمن دادوستد است يعني كنش هاي متقابل، افراد وگروه ها رابه الزامات وتعهداتي مقيد مي سازد. ۱۴- كدام كاركرد كودك را از ارگانيسم زيستي به شخص تبديل مي كند . ۱۵- آموزش و پرورش كليدي است كه در را به سوي نوسازي جامعه مي گشايد ً اين جمله بيانگر كداميك از كاركردهاي آموزش و پرورش است . ۱۶- تبديل يك جامعه ي نامتجانس به يك جامعه ي متجانس از طريق كدام كاركرد ميسر است . ۱۷- جمله ي زير بيانگر كداميك از كاركردهاي آموزش و پرورش است : " آموزش و پرورش رسمي نگرش ها ، ارزش ها ، انطباق ذهني و رفتار و سلوك و مهارت هايي را در فرد ايجاد مي كند كه شايد در زمينه هاي ديگر اجتماعي غيرازمدرسه انجام آن ها ميسر نباشد ً بيانگر كدام كاركرد آموزش وپرورش مي باشد ۱۸- كداميك ازكاركردهاي آموزش وپرورش باتولد آغازمي شود ودرواقع هيچگاه تعطيل بردارنيست و طي زندگي فرد ازجمله كار وفعاليت تكميل مي گردد . ۱۹- نظارت اجتماعي ازچه طريق به طورموثرترصورت مي گيرد. ۲۰- پرورش سياسي همانا فراگرد القاي فرهنگي سياسي است . ۲۱- فراگرد آگاهي به ماهيت خود از طريق انعكاس رفتار ديگران با چه مفهومي معرفي مي شود : ۲۲- كدام مورد شاخص و معرف شخصيت بيشتر اعضاي يك جامعه است . ۲۳- شكل گیری شخصیت مستلزم چه عناصري است : ۲۴- بي همتايي شخصيت هر فرد از چه عاملي ناشي مي شود . ۲۵- تعريف شخصيت چيست . ۲۶- افراد از چه طريقه هايي به مفهوم خوددست مي يابند . ۲۷- رشد توانایی های فردی زمانی برای جامعه كارآمد خواهد بود كه اعضای جامعه به آن (جامعه) احساس تعلق كنند و این در نتیجه ی كدام كاركردآموزش وپرورش میسر است: ۲۸- كدام مورد نيروي پوياي انگيزشي رفتار محسوب مي شود و سهم موثري در نحوه ي عملكرد ودر نتيجه شكل گيري شخصيت فرد بر عهده دارد . ۲۹ – نقش آموزش وپرورش درتغييرات اجتماعي را بنويسيد. ۳۰- نقش آموزش وپرورش درتوسعه ي اجتماعي را بنويسيد. ۳۱- نظريه ي برنشتاين ( الگوي زبان وپيشرفت تحصيلي) را توضيج دهيد. ۳۲- نظريه ي ايوان ايليچ ( مدريه زدايي از جامعه ) را توضيج دهيد. موفق باشيد .متولي منبع اصلی : علاقه‌بند، علي؛ جامعه‌شناسي آموزش و پرورش، تهران نشر روان، چاپ سي و دوم 1382. منابع تکمیلی براي مطالعه بيشتر : 1- سیرایت میلز؛ بینش های جامعه شناختی ؛ ترجمه دکتر عبد المعبود انصاری . 2- گی روشه ، کنش اجتماعی ، ترجمه دکتر هما زنجانی زاده . 3- قرايي مقدم،امان‌الله؛جامعه‌شناسي آموزش وپرورش،تهران، كتابخانه فروردين، چاپ اول مرداد 137. 4- گلشن فومني، محمدرسول؛ جامعه‌شناسي آموزش و پرورش، تهران، انتشارات شيفته، چاپ اول 1372. 5- فرجاد، محمدحسين؛ جامعه‌شناسي آموزش و پرورش، تهران، دانشگاه تربيت معلم، چاپ
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 12
  • بازدید کلی : 252